دیانا ، فرشته کوچولودیانا ، فرشته کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

دیانا فرشته کوچولوی ما

پایان سال و غافلگیر شدن مامان ...

وقتی بابا جون برام عیدی گوشی موبایل خرید و من گوشیهای قدیممو بیخیال شدم ،‌خواستم تا عکسها و مطالب را از اون گوشیها به گوشی جدید انتقال بدم . داشتم عکسهارو میدیدم که یکعدفه با عکسهایی از روزهای اول تولدت مواجه شدم که بابا جون تو بیمارستان و خونه ازت گرفته بود . اینقدر ذوق کردم که نگو . خیلی خوشحال شدم . تمام خاطرات برام زنده شدند . وای خدای من چه عکسهای نازی از دختر کوچولوی یه روزه من ... و حالا ... فلش بکی به گذشته                         اینجا شروع نشستنت بود   ...
25 اسفند 1393

13 ماهگی

این روزها دخترکم می ایستد..روی پاهای قشنگ کوچکش..همان پاهایی که وقتی فرشته ام تازه از بهشت آمده بود قدرتی نداشت..پاهایی که آن روزها با هر گریه و خنده اش بی اختیار می لرزید و تکان میخورد..اما حالا همان پاهای کوچک محکم اند..و این جز معجزه نیست..خدایا شکرت حالا عزیز دلم تمرین راه رفتن می کند... و من از تماشای چهاردست و پا رفتنش،تاتی تاتی کردنش و همه لحظات تکرار نشدنی قد کشیدن و بزرگ شدنش غرق سرمستی و لذت میشوم و عاشقانه بالندگیش را نظاره گرم.. دلبرک شیرین زبانم حالا دارد تمرین حرف زدن هم می کند..و شنیدن صدای نرم و نازک خوش  آهنگش که زیباترین سمفونی دنیاست..لذتی دارد وصف ناشدنی تکرار هجاها..ماما..بابا..دَ دَ....
5 اسفند 1393

اولین پارک دست جمعی دخترکم

گردش به اتفاق خانواده عمو جون به دریاچه و بام ، به دلیل وزش زیاد باد نشد که زیاد عکس بگیرم و اونهایی که گرفتم مقبول واقع نشد   هیجان دخملکم وقتی سوار تاب خونگیش میشه   ...
2 اسفند 1393
1